➷♥➹ᗰᗩᗪᗩᖇ➷♥➹
♫♪بــوســﮧ امــ نثــار تو مــاנر ڪــﮧ نـﮧ تڪــرار مــےݜــوےو نـﮧ تڪــرارے♫♪
حالا میخواد تورو هم توی این خالق بودن و افرنندگی سهیم کنه چه حسیه که آدم با خدا تو کاری سهیم باشه مادر" است زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه " "مادر" واژه ایست سرشار از امید و عشق ♥♥♥♥ تاج از فرق فلک برداشتن ، هرنفس شهدی به ساغرداشتن، روی گیتی را منور داشتن ، بال در بال کبوتر داشتن، ملک هستی را مسخر داشتن، یـــــــآدَت هــــَـــســـــت مــــ اِســـــمـــِــ قــــــآشــــُ قــــَ هـــَــــوآپـــیــــمـــ کــــشــ تــــ یــــــآدَت هــــَـــسـ وَ مــــَـ بــــدونِ آنــــکــــهـ [[دوســــــت]] دآشــــــتـــ حـــَ ♥مامانی دوشت دالم♥ مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر کیف مادر را خالی می کند ♥♥♥ مــــــــــــادر ♥♥♥ ♫ مــــــــــــادر ♫ قسم برجامه ی پاکی که از عشقت به تن کردم که تا جان دربدن دارم فراموشت نخواهم کرد نشستم تا نویـــسم شعر مادر کنم طــــــرح غزل یا مثنوی سر قلــم گفتــــــا قســم بر کردگارم تــــــوان وصف مــــــــادر را ندارم که مادر سایهء از ذوالجلال است زبانم در بیانش گنگ و لال است درو دیوار منزل با زبان شد به توصیفش زمین و آسمان شد ز نقش فرش و از دیوار خانه صدا می امد هردم عاشقانه صدای کار بی همتای مادر صدای کفش های پای مادر صدای ناز هایش در شبانه به فرزند عزیزش جاودانه صدای گریه و عذر و نیازش به درگــــاه خدای بی نیازش به فرزندان خود با چشم گریان دعا میکرد بر درگاه سبحان صدای مژه هایش را شنیدم محبت را ز لبهایش شمیدم به هر سو دیده ام افتاد دیدم ز مــــهر مادرم ارشاد دیدم جهان تصویر مادر شد به چشمم تجلی گاه داور شد به چشمم یقینم شد که پس از کردگارم بود مـــــادر خدای روزگارم مــــــ♥ــآבَرَم فِـــرِشـــتـــہِ اَســــ ـت مــاנرمــ נســت هایــت بــراے بــوســیــנטּ اســت، روزگــار هـטּـوز ڪــﮧ هـטּـوز اســت مــیــخواهـנ ڪــمــرت را خم ڪــنـנ و تو بــاز مــرנانـﮧ ایــســتاנه اے... پــاهایــت لیــاقت فرش مادر آنکه مادر داشت قدرش ندانست تا رفت و آنکه مادرش رفت از خدا شکایت کرد که چرا مادرم رفت در حالی که خود میداند که : اگر مادرش را خدا هزار بار می آفرید باز هم در حق اش ظلم میکرد ♥♥♥ ولی مادر ... مادر اگر هزار بار متولد شوی و هر روزهزار بار آزارش دهی هیچ وقت نه بتو شکایت میکند و نه بخدا فقط خدا را شکر میکند ♥♥♥ وگرنه خدا بهشت را فرش زیر پای مادران نمی کرد
مادر شدن؟ مادر میشه یعنی چی؟
مادر شدن انگار یه تولد دوبارست
تولدی اول برای خود مادر و بعد برای ورود کوچولوی نازنینش به این دنیا
انگار با تولد نوزاد خود مادر هم دوباره متولد میشه
دوباره پاک میشه و دوباره شکوفه میکنه
و خدا دوباره بهش فرصت پاک زندگی کردن میده
ولی اندفعه همراهش یه نوزاد معصوم و پاک هم میفرسته
که یادش باشه خدا برای چی دوباره بهش فرصت
پاک زندگی کردن و شکوفه کردن داده
مادر شدن فرصتیه که خداونـد
به مادر میده تا مادر خالق و افریننده بشه
چه حسیه خالق بودن !
چه حسیه اینکه خدایی که تنها خالقه بزرگ افرینشه
و خدا انقدر دوستش داشته باشه !؟
انقدر آدمارو دیدم که برای مادر شدن نذر و نیاز می کنند ولی .......
ساعتها زیر نم نم بارون بهاری راه بری و این حالتت تموم نشه
حتی وقتی بچه توی شکمت لگد میزنه و بی تابی میکنه
با اینکه شاید دردت بیاد ولی انقدر
لذت باهاش همراهه که ازش سیر نمیشی
حتی یه موقع اگه اروم باشه
میترسی که مبادا بچه چیزیش شده باشه !
حس مادری یعنی انتهای دلواپسی و محبت و عشق
عشق به اینکه لگدهای بچه رو تحمل کنی ولی بچه باشه
ولی بچه تکون بخوره ولی بتونی تا آخر باهاش باشی و خلقش کنی
حس مادر شدن یعنی اندفعه که داری زیارت عاشورا میخونی
بدونی یکی دیگم باهاته که
داره گوش میکنه و باهات نجوا میکنه
یکی دیگه هست که اندفعه وقتی میگی یا حسین
دستتو بی اختیار میزاری روی دلت
تا اون بچه هم از برکتش بی بهره نمونه
حس مادر شدن مثل برگ گل یاس لطیفه و پر از برکت
شنیدم میگند اگر زن بارداری در حق کسی دعا کنه
مخصوصا موقع زایمانش دعاش برآورده میشه
خدای من این چه حسیه؟
میدونم خیلیاتون مادر نشدین و نمیتونید بشین
ولی بالاخره مادر داشتین و دیدین که چه حس هایی باهاشه
میشه شما یه تعریفی ازمادروحس مادر شدن بگید؟
زیباترین خطاب "مادر جان" است
واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید
روزت مبارک مادر . . . بقیـــــش تو ادامه حرفام ڪــلیــڪــ ڪــטּ
♥اנامـــــﮧ حــرفام♥
جاودان آن تاج بر سرداشتن ،
در بهشت آرزوره یافتن،
روز در انواع نعمت ها و ناز،
شب بتی چون ماه در بر داشتن ،
صبح از بام جهان چون آفتاب
شامگه چون ماه رویا آفرین،
ناز بر افلاک اختر داشتن،
چون صبا در مزرع سبز فلک،
حشمت و جاه سلیمانی یافتن،
شوکت و فر سکندر داشتن ،
تا ابد در اوج قدرت زیستن،
برتوارزانی که مارا خوش تراست ،
لذت یک لحظه "مادر" داشتن ــــآدَر . . . ؟؟
ـــق رآ مـــیــــگــــذآشــــتـــی ؛
ـــطـــــآر
ـــآ
ــتـــــی
ـــآ یـــِـــک لـــُـــقـــــمــــ
ــهـ بــــیـــــشـــــتـــَــــر بـــُـــخـــ
ــورَمـــــ !!!!
ـــــت . . . ؟؟
ــن عــــآدَت کـــَـــردَمـــ کـــ
ـهـ هـــَـــرچـــیـــ
ــزی رآ
ـــهـ بـــــــآشـــَـــــمـــ بــــُـــخــــ
ــورَمــــ !!!
ــــتــــی [بـــُــغــ
ــض] رآ
خواندن و نوشتن می آموزد...
وقتی کمی بزرگتر شد
تا بسته سیگاری بخرد...
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود...
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست ..!!
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فـرســتـاده از آســمـون فـرشته
تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم
کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته
وَلــــ ـے هــیـــچــوَقـــ ـت نَــבیــבَم پَـــ ـروآز کـُـــنَـــב
زیـــ ـرآ بــه پــ ـآیَــش
مَـــ ـن رآ بَــسـتـــہِ بــــــوב
خــوآهَــرَم رآ
پِـــבَرَم رآ
و هـَــمـــہِ ے زِنـــدگـے اَش رآ
بــهشــت
را נارنـנ
ڪـــــارت پــســتـال هـاے تـبــریـــــڪــ روز مــــــاנر
بــقیــش تو اנامــــــــﮧ حــرفام ڪــلـیــڪــ ڪــטּ
♥اנامـــــﮧ حــرفام♥
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |